کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

قندک مامان

روز بابایی

بابا محمد مهربونم روزت مبارک برای همه ی سختی ها و رنجهایی که به خاطر ما می کشی ازت ممنونم و قول می دم پسر خوبی باشم و یه روزی وقتی بزرگ شدم  مثل خودت آقا شدم با عشق و محبتم و با رفتار خوبم خوشحالت کنم. عاشقتم و برای سلامتی و شادیت دعا میکنم ...
31 ارديبهشت 1392

تبریک برای بهترین بابای دنیا

تقدیم به بهترین همسر دنیا همسر عزیزم،هزاران شاخه گل را با تمامی وجود تقدیمت میکنم و به خاطر تمامی خوبیهایت بر دستانت بوسه میزنم و این روز را به همراه فرزندانمان به تو بهترینم تبریک میگویم ...
31 ارديبهشت 1392

دوستی کوروش و پویا جونی

جمعه ی هفته ی پیش یعنی دو روز قبل گوشی بابایی زنگ خورد و دوستای خوب بابایی و مامانی- عمو هاشم و خاله هانیه - خبر دادن که اومدن مشهد و دارن میان خونمون. بابا و مامان خیلی خوشحال شدن آخه خیلی وقت بود که دوستاشونو ندیده بودن خلاصه ما مهمون داشتیم -مهمونای خیلی گل- منم صاحب یه دوست جدید شدم پویا جونی که هم سن خودمه و فقط سه روز از من بزرگتره - خیلی روز خوبی بود و به همه مون خوش گذشت خواهر جونی که با پارسا جونی- داداشی پویا -بازی می کرد        بابایی هم که با رفیق قدیمی گپ می زد  مامان و خاله هانیه جون هم با هم درد و دل می کردن من و پویاهم که با هم مشغول بودیم و بازی می کرد...
29 ارديبهشت 1392

درد و دل با پسرم

عزیز دلم سلام حال و احوالت خوبه؟نمی دونم الان که داری این مطلب رو می خونی چند سالته؟ کلاس چندمی؟چه حال و روزی داری؟سرحالی یا ذهنت درگیر درس و کار و زندگیته؟ نمی دونم فقط اومدم بهت بگم این روزات خیلی قشنگ و دیدنیه این روزا وقتی نگاهت میکنم از وجودت لذت می برم از این همه شور و اشتیاقت از پویایی و حرکتت از شادابی و نشاطت از برق تو چشمات و از گرمی دستات از خنده های از ته دلت و از گریه های سوزناکت از تلاش و پی گیریت برای رسیدن به اهدافت و از زیرکی و باهوشیت برای حل مسایلت از همه چیزیت لذت می برم میدونی چرا؟ چون رنگ زندگی داره چون عطر نفس کشیدن و تحرک داره چون از کسالت و افسردگی خبری نیست چون از یاس و ناامیدی خبری نیست وقتی نگاهت می کنم عشق میکنم...
28 ارديبهشت 1392

وقتی قندک مامان در خواب نازه

همه چی آرومه آخه کوروش خوابه مامانی کار داره حالا انجام میده وقتی کوروش خوابه همه چی آرومه همه چی آرومه قندک خوشگل من وقتی تو لالا کردی من در حال بدو بدو هستم تا بتونم از فرصت استفاده کنم و کارامو انجام بدم آخه تو بیداریت همش به من چسبیدی و نمی زاری هیچ کاری بکنم یا میای تو آشپزخونه و میری سر کابینتا قند برمی داری یا دست به وسایل خطرناک میزنی و کارای خطرناک میکنی یا هم به پاهام میچسبی و میگی بغلت کنم .خلاصه مامان خیلی درگیره و برای همین موقع ای که شما خوابی به عبارتی همه چی آرومه ...
17 ارديبهشت 1392

برای مادرم و تمام مادر های دنیا

مـادر تــو بـهشــت جـاودانــي مـادر خــورشـيـد بـلـنـد آســمـاني مـادر در چشم تـو نـور زندگانـي جـاريـست سر چشمه ي مهر بيکراني مـادر اي کـاش کـه تـا ابــد نــمـيــرد مادر يـا هـستـي جـاودان بـگيـرد مادر مهر است سراسر وجودش تــا هـست اي کاش که پـايـان نـپـذيـرد مادر هر بار که خنده بـر لبش مــي رويــد يا نبض گل سرخ، سخن مي گويد چشمان پر از ستـاره ي مــــادر مــن در گــردش آشـنـا مرا مي جـويـد چون مهر، بـزرگ و بي نـشاني مادر آرام دل و عـــــزيــز جـانـي مــادر اي کاش هميشه جـاودان مـي بــودي آن قـدر که خـوب و مـهربانـي مـادر در کوچه جان هميشه مادر بـــاقيست دريـاي مـحبـتـش چو کوثر باقيست در گـــويــش عـاشـقانـه، نـام مــــادر شعريست ...
16 ارديبهشت 1392

جشن دندونی

سلام من اومدم بعد از یک هفته غیبت تو هفته ی گذشته مامانی حسابی مشغول بود آخه داشت برای جشن دندونی من کارای خوب خوب می کرد درست کردن تزیینات جشن و درست کردن گیفتها و گرفتن اطلاعات برای پختن آش و اووووه یه عالمه کارای دیگه خلاصه بعد از یک هفته بدو بدو بالاخره جشن دندونی من برگزار شد. خیلی عالی بود و همه چیز خوب از کار دراومد منم پسر خوبی بودم و با مامان همکاری کردم تا مشکلی پیش نیاد.حالا عکسا:                                       &nbs...
16 ارديبهشت 1392

میم مثل مادر

میم مثل ماه میم مثل مریم میم مثل... مادر کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم چقدر مثل بچگی هام لالایی هاتو دوست دارم سادگی هاتو دوست دارم خستگی هاتو دوست دارم چادر نماز و زیر لب خدا خدا تو دوست دارم کاشکی رو طاقچه دلت آینه و شمعدون می شدم تو دشت ابری چشمات یه قطره بارون می شدم کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم بخواب که می خوام تو چشمات ستاره هامو بشمرم پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم دنیا اگه خوب اگه بد با تو برام دیدنیه باغ گلهای اطلسی با تو برام چیدنیه اااااا... مادر کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم لالایی هاتو دوست دارم بغض صداتو دوست دارم مادر   ...
10 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قندک مامان می باشد